سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

87/7/15
3:26 ع

149- صبا بانو !
 - اِ ! عجب عکسی گذاشتی بکگراند گوشیت مرجان جان !
- آره ، قشنگه ؟ .. اینو رضا داد بم .. خیلی خوشش میاد ازش !
- نه بابا ! رضای خودمون؟! جداً ؟!!
- آره .. نمی دونی ! زندگیش پر این عکسه است !
- نه مرجان !  نمی خوره به رضا اینطوری باشه !
- اون روزی هم رفتیم با هم خدا تومن پول داده پوستر کنن این عکسو بزرگ بزنه به دیوار اتاقش !
- وا؟!!  مرجان ؟!!  تو هیچی بش نمی گی اونوقت ؟!!  اصلا می دونی این چیه ؟!!
- یه آرمه دیگه ! گفته بم یه آرمیه !
- آره خب راس گفته بت یه آرمه  .. این خرگوش Play Boy !!
 بیشتر دلم می خواست 360 یاهو، جایی باشه برای جوریدن چار تا دوست و آشنای قدیمی .. تا جایی برای آشنایی با همه پسرای 20 ساله شهر !
 از نشانه های آمدن پاییز در حوالی ما ، همانا مراجعات مکرر به آبریزگاه و افزایش چشم گیر آبریز(!) می باشد همی !
 فقط دلم می خواد چند دقه یه بار بلند بگم : هی هی هیییییی .. بدون ذره ای احساس غم ، حسرت ، تاسف یا هر چیزی ! .. هی هی هییییییی ...
 کیک یزدی درست کردم ، تو فره ، 30 دقیقه شد دیگه فک کنم ، برم ببینم چی کار کردم من. خوب شده یا باز موادو به .. دادم   
 انقد گشاد نباشین ! کامنت بذارین !  .. به قول یه دوستی : یه نظر حلاله !


  

87/7/7
8:31 ع

148 ــ فرشته
و چه بسیارند به ظاهر دوستانی که وقتی برخلاف میلشان رفتار می کنیم، آن روی سگشان بالا می آید و ما را دشمن می شوند.

  

87/7/4
10:45 ع

147 ــ فرشته
حکایت فرشته، کتونی ها و فتوحاتش حکایت غریبی نیست. یه جفت کتونی جدید و این یعنی من حالا حالاها شارژ شارژم .
نمیدونم علاقه ی وافر من به کتونی از کجا سرچشمه می گیره ولی هر چی که هست حس خوشایندی بهم میده. شاید اگه یه روزی یه جفت کتونی هدیه بگیرم، اون روز برام بهترین روز زندگیم باشه. خیلی رمانتیکه آدم کتونی هدیه بگیره ها . بگذریم از احساسات، ولی امروز کلی سر کار بود فروشنده؛ آقا شماره سی و هفتشو بده ... آقا این اذیت می کنه سی هشتشو بی زحمت ... آقا همون سی و هفت رو میدی یه بار دیگه امتحان کنم من؟ ... طول و عرض مغازه رو با سی هفت و سی هشت رفتم و اومدم هی  ... آخرش درآوردم کتونی رو، پس دادم بش که: خیلی کتونی قشنگ و راحتیه، حیف که گرونه  ... دیگه داشتم ترک می کردم مغازه رو اما فروشنده اصرار داشت من دست پر برگردم خونه ... آقاهه هی تعریف می کرد از خودش و کفشاشو و اینکه: "کتونی خیلی چیز مهمیه، هادی ساعی اگه طلا گرفت به خاطر کتونی های مناسبش بود!"  حالا اگه ساعی وقتی مسابقه میداد چیزی پاش نبود ربطی به موضوع نداشت اصلاً . دیگه قرار شد کتونی رو بردارم و برم واسه طلای المپیک ایشالا به ضمانت ایشون! منتها یه شیش تومن تخفیف گرفتم که ته کیفم خالی نباشه یه وقت. البته تا ده پونزده تومن هم میشد چونه زد ولی خوب من تو خونمه که لارج برخورد کنم همیشه . آقاهه ول کن ماجرا نبود، اومد دلیل کناره گیری رضازاده و ناکامی سایر ورزشکارا رو برام توضیح بده که دیگه ما خدافظی کردیم اومدیم بیرون . خوب نیس یه خانوم متشخص زیاد خوش و بش کنه با فروشنده . ما هم که دو تا خانوم متشخص بودیم که دیگه اصلاً راه نداشت هروکر کردن . حالا می مونه یه کار. اینکه کجا رو فتح کنم من؟ یه فرقی داره این دفعه با دفعه های قبل، این بار پایه ندارم ... بد نیست اما ... من دارم عشق می کنم با این همه خلوت  ...


  

87/7/3
10:46 ع

146 ــ فرشته
بارها دستام آلوده ی نبش قبر شده؛ مُرده رو کشیدم بیرون، دوباره کفنش کردم و به خاک سپردمش. تصور نمی کردم یه روز کسی بخواد این گناه رو در حق خود من مرتکب بشه. ولی خوب راست گفتن که دنیا دار مکافاته. ککم نمی گزه اما. بی خیالی رو عشقه! 


  

87/6/30
3:19 ع

145 ــ فرشته
من که میرم پایین تو میری بالا
تو پایینی که من اون بالام
...
الاکلنگ سواریم من و تو


  

87/6/27
12:54 ص

144 ــ فرشته
چه حالی پیدا می کنی اگه بهت بگم اون چیزی رو که ازم دزدیدی، برام مثه یه دستمال کاغذی پاره پوره بود که حتی نخواستم مماخمو باهاش پاک کنم؟
...
کاش واقعاً اینطور بود ...

  

87/6/26
12:12 ع

143 ــ فرشته
وایستادی اونجا ، ساکت ، بی من ، که چی؟
بسازیم یه بادبادک و هواش کنیم؟ دونفری ...


  

87/6/26
12:58 ص

142 ــ فرشته
میان و میرن،
رفتنشون بیشتر از اومدنشون به چشم میاد همیشه ...
می
خوام بزنم به رگ بی خیالی، اما هر چی می گردم پیداش نمی کنم که این رگ کجامه!


  

87/6/22
7:30 ع

141 ــ فرشته
حوصله ی بچه ها سر رفته. اسباب بازی هاشون رو میارم میریزم وسط اتاق. میگم: " حالا اینجا شده مغازه ی اسباب بازی. پارسا صاحب مغازه ست، پارمیدا هم اومده تا خرید بکنه." پارمیدا دست میذاره رو یکی از عروسکها و از پارسا می پرسه: " آقا این قیمتش چنده؟ " پارسا میگه: " این عروسک رو از فرانسه آوردیم، قیمتش 200 دلاره! " پارمیدا می خره عروسک رو.
نمیدونم پارسا در آینده قراره چه کاره بشه ولی اگه بزنه تو کار تجارت زبون چربی داره واسه پول در آوردن.  البته پارمیدا هم لارج خرید می کنه ها. بابت یه جنس 4000 تومنی 200 دلار پول میده اگه چششو گرفته باشه.
پ.ن: مثه خانوم هاویشام فسقلی ها رو به بازی می گیرم، خودم می شینم به تماشا. اینا همش به خاطر تاثیرات سوء فیلم های مخربیه که اخیراً دیدم!


  

87/6/16
11:52 ع

140 ــ فرشته
بجنب که نوشداروی بعد از مرگ نتونست برای سهراب کاری بکنه چه برسه به من !


  

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ