سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

87/10/7
2:59 ص

159- صبا
1
- : شماره تون افتاده بود رو گوشی خانم من .. زنگ زدم ببینم کی باش تماس گرفته !
- : آره من زنگ زدم .. آخه شماره خانم شما افتاده بود رو گوشی آقای ما .. زنگ زده بودم ببینم کی باش تماس گرفته !
پاشوندم  .. من نهاد یک خانواده را از هم پاشوندم   .. هر چند رو آئورتم شرط می بندم که عیال یارو فقط به اندازه شوخر من واقعیت داشتو نه بیشتر !
1
ذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذررررررررررررررررررررررررررررررررررررزززززززززبببببببببببلللللللییییییییییییییییییییییی .. هوم ؟؟! .. ببخشید! داشتم چند تا از دکمه های کیبردو تمیز می کردم !
2
- اه اه اه ! ببینم گربه مرده تو جورابت !
- جوراب من ؟!! .. بو میده مگه ! تازه پوشیدمش .. یه ساعت هم نمیشه !
- یعنی نمی فهمی خودت ؟ بابا خیلی ناجوره بوش ! .. خجالت بکش برو یه آب بزن خب  
- خب ، حالا تو می گی باشه می رم .. ولی بو نمی ده ها
- ببین ! صب کن ! تو که داری می ری تا اونجا این جورابای منم .. بی زحمت آره .. یه ماهی هست رنگ آب ندیده  
3
یکی بیاد منو ببره یه جای دور .. دور از خودم !  


  

87/9/22
12:4 ع

158 ــ فرشته
پنج شنبه نمی دانم چند آذر
قرار بود روز خوبی باشد. می توانست روز خوبی باشد امروز. خواسته بودم که امروز خوب باشد. کاری کردم که خوش بگذرد بر من. ولی انگار قرار نیست دیگر هیچ وقت حالم خوب شود. انگار قرار نیست این بغض همیشگی برود پایین و دست از سرم بردارد برای همیشه. مثل غده سرطانی می ماند برایم. فکر می کنم تا یادم بیاید از کجا شروع شد این ها؟ از شهریور؟ از قبل ترش از تیر؟ شاید هم قبل تر. چرا شروع شد اصلاً؟ نه تقصیر هیچ چیز و هیچ کس نیست، جز خودم. نمی تواند تقصیر کسی باشد. به کسی اجازه نمی دهم مرا به هم بریزد این گونه هیچ وقت. دارم گول می زنم کسی را این وسط؟ نمی توانم بپذیرم قوی نبوده باشم. نه، من ضعیف نبوده ام هیچ وقت. بوده ام؟ ... چرا شروع شد؟ می گویم نمی دانم. ته دلم بدانم شاید. ته ترش باز هم نمی دانم. نمی خواهم این باشد دلیلش. مگر نه اینکه هیچ وقت هیچ کس نتوانسته مرا از پا در بیاورد جز خودم؟ نمی توانم بگویم برای کسی اصل موضوع را. من که نمی توانم اصل موضوع را به خودم هم بگویم یواشکی حتی. حرف از تغییر رویاهایم می زنم. که دیگر رویای من نیست آنچه بود. پس چیز دیگری شده باشد رویای من باید. ولی هیچ چیز دیگری نیست. پس بگویم نابودی به جای تغییر. چه چیز نابودشان کرد؟ کس دیگری جز خودم؟ نمی خواهم پای کس دیگری در بین باشد. حرف از رویا که می شود، غده سرطانی ام بیشتر آزارم می دهد. نمی گویم دیگر از آن. چقدر این اتاق برایم تنگ و تاریک است. غم می بارد از همه جایش. چقدر این پنجره برایم غیر قابل تحمل شده. این تخت، این پریز برق، میز خط خطی شده کامپیوتر، آنجا زیر میز چقدر تاریک است. چقدر در نیمه باز این کمد اذیت می کند مرا. عین لکه های سفید روی این فرش را انگار حک کرده باشد کسی با چاقو روی قلب من. دلم خانه مان را می خواهد و نمی خواهد. لابد آنجا همه چیز تاریک است مثل این جا. دلم هیچ جا را نمی خواهد. دلم می پیچد به هم ... و حالا من بالا آوردم هر آنچه را که نخورده بودم امروز. و قرصی که اسمش را نمی دانم خورده ام. چرا تمام نمی شود همه این ها؟ خدای من! پس من کی تمام خواهم شد؟


  

87/9/15
11:59 ع

157 ــ فرشته
دیگه نه لب پایینم رو گاز می گیرم، نه بر شیطون لعنت می فرستم،
فکر کنم بتونم درک کنم چرا بعضی ها سگ دوبرمن رو به آدم ترجیح میدن.


  

87/9/12
2:12 ص

156- صبا
سوم راهنمایی .. مدرسه شرافت .. میز آخرِ ردیف وسط .. من و تو کنار هم ..
ده سالی می گذره از اون روزا .. از اون پچ پچای مداوم سر کلاس .. از اون هرهر و کرکرای توی راه مدرسه .. دو در کردن تک زنگای بیکاری .. یادگاری گذاشتن کف کفش روی مانتوهای مشکی .. یادگاری نوشتن توی دفترچه خاطرات .. روزای معصومیت .. روزای خندیدن به درز دیوار .. بی بهانه شاد بودن ..
آره ! ده سالی می گذره از اون روزا .. حالا من شدم یه تحصیلکرده بیکار سربار خانواده .. تو شدی یه دختر خیابونی سرپرست خانواده !!
روزگار نکبتی شده عزیز روزای قدیم .. (بغض می کنم) .. روزگار نکبتی شده !


  

87/9/11
1:16 ع

155 ــ فرشته
بهار که بیاید، دیگر رفته ام. بهار، بهانه ی رفتن است. ماندن شکوهی ندارد ... گیریم که ماندم و باز بال بال زدم، گیریم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم، بال های بسته اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟! ...


  

87/9/7
8:27 ع

154 ــ فرشته

آخی ... ای خدا! کی میشه منم مزدوج بشم، اونوقت واسه نشون دادن شدت عشق و علاقه ام، به یکی از این مجله های خانه و خانواده پیام عاشقانه بفرستم که:

تنها بهانه نفس کشیدنم، همسر محبوبم!
اگر کنارم نباشی کلبه تنهایی ام را هزاران لامپ پانصد واتی هم روشن نخواهد کرد، اگر با من بمانی فانوسی برای روشنی شب هایم کافی است. عاشقم باش تا در مصرف برق صرفه جویی کرده باشیم!!


  

87/8/26
8:46 ع

153 ـ فرشته
آه عزیز دلم! مطمئن باش که هیچ وقت کسی جای تو رو تو قلب من نمی گیره. آخه دلم بزرگتر از اونیه که تصورش رو می کنی. یه چی تو مایه های ورزشگاه آزادی!


  

87/8/16
11:10 ع

152 ــ فرشته
اون چاقوی لعنتی رو بذار کنار ... ور نرو با زخم عفونی من ...
دست بردار عزیزم! دست بردار ...


  

87/8/10
3:4 ع

151 ــ فرشته
ــ آخه اون پسره ی هرزه آدم بود که تو بهش بله رو دادی؟
ــ علف باید به دهن بزی شیرین بیاد
ــ حقا که همون علف و بزید
ــ
ــ مرگ


  

87/7/25
11:35 ع

150- صبا
 نه ! .. خداییش ! کی باورش میشه قبض موبایل من اومد باشه 5800 تومن ! ( تک نه هزار! ) 
 حالا بماند که قبض تلفن خونه اومده 63 تومن ! ( هزار نه تک !)  
 و البته به جز اون کارت شارژ 10 تومنی ایرانسلم !
 بزودی منتظر دریافت لوح تقدیری از طرف مخابرات هستم !
 امشب به طرز غریبی به خودم افتخار می کنم ! آره !  


  

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ