91/1/20
9:8 ص
169 ـ فرشته
همکار محترم با داخلی بنده تماس گرفته و داره پیرامون مسئله مهمی صحبت می کنه. دست راستم رو ماوس کامپیوتره و با دست چپ گوشی رو نگه داشتم، خودمم سرا پا گوش. اومدم یه پنجره رو بندم تو کامپیوترم که نمیدونم چی شد به جای کلیک رو دکمه ی کلوز، دستم رو از رو ماوس برداشتم و تلفن رو قطع کردم! تا چن ثانیه تو شوک بودم و اصلاً نفهیدم چطــــو شد که ایطــــو شد!
91/1/7
11:18 ص
168- فرشته
وقتی صبا در تاریخ 7/1/87 نوشت:
این سومین باره که اینجا تبریک می گم تولد قشنگتو .. این یعنی 3 سال گذشت!
چن دفعه ی دیگه این اتفاق می افته ؟!
فکرشو نمی کرد که شاید دیگه اتفاق نیفته
الان چیزی حدود 10 دقیقه ست که برای 28 اُمین بار متولد شدم
سلام اولین ساعات بیست و هشت سالگی من!
90/2/5
10:43 ع
167- صبا
* خانم های دانشجو سر کلاس می زنن به تیپ و تاپ هم .. فرداش شوهراشونو -در نقش اولیا- میارن آموزش دانشگاه شکایت
* به قول اون وبلاگه که میگه یه دوس پسر هم نداریم.. ، یه شوخر هم نداریم دعوا کردیم بندازیمش جلو
89/12/10
10:12 ع
166- صبا
به اندازه ی دو تا دوست قدیمی که یه مدت طوووووووووووولانی ندیدن همو ، حرف دارم برای ادیتور وبلاگم !!
89/2/17
11:31 ع
88/11/12
12:3 ص
164- صبا
میگن یکی نشسته بوده تنها، بلند بلند گله و شکایت میکرده که : می خواستم دیپلم بگیرم نذاشتی ... می خواستم لیسانس بگیرم نذاشتی ... می خواستم دکتر بشم نذاشتی ...
ازش می پرسن : به کی میگی اینا رو ؟
میگه : فلانه گشادم !
حالا حکایت منه .. دلم وبلاگ می خواد .. وبلاگ گردی می خواد .. وبلاگ نویسی می خواد .. نمیذاره که .. چاره چیه !!
88/2/18
12:9 ص
163- صبا
دیشب خواب ادیتور پارسی بلاگو دیدم
همگان می دونن من زیاد با گوگوش میونه ای ندارم .. ولی خب دلیل نمیشه وقتی 4 نفر دورمو گرفتن و من جو گیر می شم هموجــــــــــور استعدادم در تقلید صدا رو نادیده بگیرم .. نشون به اون نشون که همسایه دست راستی سپرده به مامانم : این دفه کنسرت گوگوش بود خونه تون تو رو خدا ما رو بی خبر نذارین
و چه نیکوست آدمی رو سگ بگیره، جو نه !
این خواهر من خودش که اسکوله منم اسکول خودش کرده گذاشته سر کار .. یه دور بنویس " هیپوونتیلاسیون آلوئولی " بفهمی چی می گم .. ترجمه هاشو داده تایپ کنم تو هر صفحه سی دفعه باید بنویسم هیپوونتیلاسیون آلوئولی
همین چرت و پرتا رو می خونن این دکتر پرستارا که فردا روز اخلاق رفتارشون دور از آدمیزاد می شه دیگه .. بد می گم ؟
در این لحظه دوستتون داره سعی می کنه یک عدد میوزیک به وبلاگ مربوطه اضافه کنه .. حالا ببین کی موفق بشمزج !!
پ.ن : نه جون من یه دور بنویس هیپوونتیلاسیون آلوئولی
88/2/6
11:28 ع
87/11/25
1:39 ص
161- صبا
.. .. .. .. .. هوم ؟ چیه مگه؟ خوشحالم خب !
دیروز فاصله بین دو تا کلاس ساعت رو دیوار رو در بین کف منظم و تشویق بی وقفه حضار مقادیری کشیدم جلو، زود هم بیاد سر و ته کلاس ! .. نفهمید استاد چیزی .. امروز ولی وقتی از خلاقیت حرف می زد مثال آورد که : خلاقیت یعنی ساعت کلاس رو جلو کشیدن .. بعد نگام کرد : نه خانوم فلانی ؟
.. .. .. .. .. چرا اینطوری نگاه می کنی؟ خوشحال ندیدی ؟
به فریده می گم چطور بود امتحانات .. می گه فک می کنم دیگه بهار دانشگاه کود دهی لازم نداشته باشه
.. ای خدا .. .. .. یادم میافته هی باز می شه نیشم !
فرشته ؟ بگم به نظرت که چرا خوشحالم ؟
87/10/9
2:14 ص
160- صبا
دونه دونه دونه .. رج به رج .. دوس دارم بافتنی رو
دونه دونه دونه .. دو دونه رو .. یک ژوته ..
دونه دونه دونه .. می گذره روزای عمر ، بی حاصل ..
دونه دونه دونه .. کم می شن همزبونا ..
دونه دونه دونه .. از دس می دم دلخوشیامو ..
دونه دونه دونه .. تا بشه یه کوه .. یه کوه غصه ..
دونه دونه دونه .. می ریزن اشک ها روی بافتنی ..