85/6/2
1:10 ص
افاضه شماره 17 ترید شده توسط صبا بانو -
صدای همهمه می آید .. و من ، مخاطب تنهای بادهای جهانم .. و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را به من می آموزند .. فقط به من ..
من قریب به 15 سال محصل این مملکت ( مَمَل کَت = مَمَل گربه ) بودم ولی هرگز فلسفه سه ماه تعطیلی رو درنیافتم
شما تصورشو بکن نشستی تو جمع هم سالان و دختر خاله و اینا و شلوغش کردین دور هم دستی و سوتی و خلاصه موزیکی و ولومی و قاه قاه خنده و هم آوایی و صدا رو بردین بالا که : خر زیبا! بود در این زمونه بلا و اینا .. بعد یه هو در باز میشه و شما پدر رو – به این حالت - در آستانه در می بینید با این پیام که : یُخده صدارو بیارین پایین بچه ها آقای کاظمی یه ربعه اومده اینجا بنده خدا سرسام گرفت .. ما رو میگی؟ .. فکا افتاده تو مایه های نفری یه سطل آب یخ و اینا .. حالا بابا و آقا کاظمی و بانو هیچ تو بگو من دیگه چه جوری تو روی آق پسرشون نگا کنم !!
خیلی وقتا پیش میاد آدم سر نماز یادش میره رکعت چندم بوده ولی اگه نمازه رو خووندی و تموم شد و یادت نیومد اینی که خووندی نماز ظهر بوده یا عصر ... هوم؟!!
اگه میدونستم بابام برای پیدا کردن یه جفت جوراب جدید دقیقا میره سراغ کمد لباسای برادرم عمری هدیه تولدشو اونجا قایم نمیکردم .. این اولین باری بود که من خریدن هدیه رو نذاشته بودم واسه دقیقا نود .. خورده تو پرم الان حسابی دیگه من عمری نرم سه روز زودتر کادو بخرم واس کسی
طبق خبری که هم اینک به دست من رسید گویا لوله آبی در حوالی منزل ما ترکیده واس همین آب یه چند ساعتی قطعه .. پس امشب مسواک تعطیل .. و این بود تحلیل من از این خبر
! من هنوز نمی دانم چرا .. غروب هر پنجشنبه گریه ام می گیرد! .. برایم بنویس .. شاعران بزرگ .. به ماه کامل چه می گویند!