86/6/2
11:33 ع
70 ــ فرشته
دلم خیلی گرفته. تو اتاقم، پای کامپیوتر. محسن تو پذیرایی داره کتاب می خونه انگار. داد می زنم :
ــ محسن! تا حالا شده اونقد از خودت بدت بیاد که نخوای خودتو ببینی؟
ــ نه! نشدم این جوری
ــ یه ذره بیشتر فک کن، شاید شده باشی
ــ شده که نخوام بقیه رو ببینم اما خودمو نه. من کلاً خودم رو خیلی دوست دارم و این بزرگترین شانس زندگی منه!
می خندم از دستش ...