74 ــ فرشته
بار سنگینی روی دوشمه .. خیلی وقته رو دوشمه .. قبلاً یه جور الان یه جور دیگه .... تو می فهمی منو .. فقط تو می دونی آخرین شبی که بجنورد بودم بر من چی گذشت .... از اونها حتی گذشتم .. از اینجا اما نمیشه گذشت
صبای من! تنهات گذاشتم .. بد کردم .... دلم لک زده برای نوشته هات .. بنویس .. به خاطر خودمان که شده بنویس .... بیشتر از هر زمان دیگه ای بهت احتیاج دارم صبا ....