سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

84/12/4
11:15 ص

یادداشت دوم ـ فرشته

بر مبنای یک داستان واقعی

 

آهی می کشه و میگه : دخل و خرجم اصلاً نمی خونه . هر جور حساب می کنم باز کم میارم . ماشین بابا هم که شد قوز بالا قوز .

می پرسم : جریان ماشین چیه؟

ــ دیروز ماشین بابا دستم بود، نا غافل یه بچه پرید جلوم ، منم فرمونو پیچوندم رفتم تو دیوار . بابا هم گیر سه پیچ داده که باید خودت ماشینو راست و ریس کنی ، عین روز اولش .

ــ خب بهش بگو پول نداری .

ــ معلومه که گفتم . صد بار هم گفتم . ولی میگه " تو که از بیست چار ساعت ، بیست ساعتشو به قول خودت سر کاری ، شبام به زور میای خونه پس درآمدت باید خوب باشه . "

ــ حالا چقدر خرج داره ماشین؟

ــ اوضاش خیلی بهم نریخته ، اما برای من که دستم خالیه یه میلیون با صد تومن فرقی نداره .

بدون هیچ تاملی میگم : من یه شصت هفتاد تومنی دارم ، اگه به دردت می خوره فعلاً لازمش ندارم.

سرشو بر می گردونه طرفم ، چشاشو تنگ می کنه و میگه : چیه ؟ حساب بانکیت برنده شده ؟

ــ کدوم بانک بابا ! دلت خوشه ها .

لبخند سردی میزنه و میگه : آخه بهت نمیاد این کارا ! حتماً باز یه خرابکاری کردی من باید جمع و جورش کنم . محبت گرگ که بی طمع نمی شه !

ــ گرگ کیه بی انصاف ؟!

ــ آها ... نکنه داری بهم رشوه میدی ، یا شایدم حق السکوت !

ــ اصلاً می فهمی چی داری میگی ؟! آخه چرا من باید به تو حق السکوت بدم ؟!

ــ چه می دونم حتماً یه کاری کردی دیگه . من الان دقیق یادم نیست .

با حالت عصبی از جا بلند میشم و میگم : حالا  که این طور شد ، اگه سرتو بکوبی به سقف ، اگه همین جا  خودتو دار هم بزنی ، محاله حتی یک ریال بهت کمک کنم .

حق به جانب میگه : از اول هم معلوم بود پول بده نیستی ... نا رفیق خسیس ... منه بدبختو بگو دلم خوشه رفیق دارم .

بلند میشه و مقابلم می ایسته تو چشام زل میزنه ، نگاهش سنگینه : پولهاتو دو دستی بچسپ ببینم میذارن با خودت ببری اون دنیا !

... بی خداحافظی ازم دور میشه .

من مات و مبهوت خشکم زده . هیچ جوابی نداشتم که بهش بدم .

 



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ