سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

85/10/7
1:32 ص

یادداشت بیست و پنجم ـ فرشته

چندی پیش یکی از دوستان به اسم وحیدرضا ( دوستاش بهش میگن ایرانی، اما تو شناسنامه اش وحیدرضاست، واسه ما هم همون وحیدرضاست.) مارو به یه بازی دعوت کرد، ما هم که خرابِ بازی، پذیرفتیم. از قرار قواعد بازی اینطوره که 5 مورد اعترافات تو وبلاگمون بنویسیم، یعنی یه جورایی پتهﯼ خودمونو بریزیم رو آب ، و بعدش 5 نفر از بروبچز رو دعوت کنیم تا اونهام مرتکب همچین عملی بشن. بازی جالبیه (خوشمان آمد! ). منتها از اون جایی که اِشکنکش مقدارکی بالاست و ممکنه منجر به از هم پاشیدن پایه های زندگیِ مشترکِ! آدم بشه، قواعد بازی رو به نفع خودم تغییر دادم ( یه نموره البت ) و این گونه وارد بازی شدم :

یک. تا حالا بیست و هشت مورد پیش اومده که بهم گفتن : " خودتو دست کم میگیری " . هر دفعه هم اومدم خودمو دست بالا بگیرم حالم از خودم بهم خورده.
دو. دختر زیاد باادبی نیستم، چون اگه تو خیابون یه آشنارو ببینم ولی اون منو نبینه، نمیرم جلو بهش سلام کنم.
سه. گاهی اوقات شدیداً نیاز به حرف زدن پیدا می کنم، البته با کسی که به حرفام گوش بده، درک کنه، و از حرفایی که بهش زدم علیه خودم و به نفع خودش استفاده نکنه.
چهار. خیلی وقتا حرفی رو پیش می کشم، ولی بعد یهو 180 درجه بحث رو منحرف می کنم، و این جوریه که طرف مقابل دلش می خواد منو خفه کنه. ولی خب دست خودم نیست، علت پیچوندن بحث اینه که: یک آن به ذهنم میرسه الان وقت مناسبی واسه مطرح کردنش نبوده.
پنج. و اما آخرین و سنگین ترین اعتراف این که ... ؟ ؟ ؟ ... عمراً همچین اعترافی رو نیام این جا بنویسم ... مگه دور از جون، مغزِ خر خوردم. ( به شومارهﯼ چهار مراجعه شود! )

اینا کجاش شبیه اعتراف بود خودمم نمیدونم ... آخه من فقط بلدم هفت سنگ خوب بازی کنم.
کجایی صبایی ؟ نوبت توئه ...



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ