86/2/17
12:18 ص
یادداشت 48ام- صبا
پنجره باز !
دنیا .. دور ..
همیشه فک می کردم فقط تو فیلماس که ممکنه آدم پاش بره رو پوست موز و پخ زمین بشه ! اعتراف می کنم صحنه شدید اکشن بود !
می گویند باران می آید .. اما من نمی بینم .. زیر چتری از تردید می گذرم !
به شرافت نداشته ام سوگند دودر نمی کردم کلاس های تربیت بدنی را هرگز، اگر شنا می آموختنم به جای بدمینتون آنجا!
دریغا شبنم دریا ندیده من ! .. آسمان برهنه .. باد خواب و .. آدمی تنهاست !
یاد بگیر وقتی گند می زنی به زندگیت اونقد شجاعت داشته باشی که یقه خودتو بگیری نه پاچه خدا رو ! یاد بگیر ! عبرت بگیر !
دریغا مسیر مستقیم .. میان بر بی راه و بی هودگی!
او که جهانش از جسارت یکی پشه ی کور کوچک تر است
هرگز لذت عبور از راه های نا آشنا را نخواهد چشید
سرپیچی کن پروانه ی خوش نشین یکی نسترن .. سرپیچی کن !
پ.ن : هی کلاغه ! من عاشق جاده ای ام که توش یه دشستویی هم پیدا نمی شه و تو اتوبوسش هم فیلم هندی می ذارن اما ته اش خونه اس !